اتشی بودوفسرد
رشته ای بودوگسست
دل چو از بند تو رست
جام جادویی اندوه شکست
امدم تا به تواویزم
نیک دیدم که تو ان شاخه بی برگی
نیک دیدم که تو بر چهره امیدم
خنده مرگی ...
تو همان به که نیندیشی
به من و درد روان سوزم
که من از درد نیا سایم
که من از شعله نیفروزم ....
بین عشق ودوست داشتن تفاوتهایی است آشکار که اول آن این است
عشق می تواند یک طرفه باشد اما دوست داشتن دوطرفه است
درعشق می توان یکی را فدای دیگری کرد اما در دوست داشتن نه
پایداری عشق به مراتب بیشتر است تا دوست داشتن
دوام عشق به سوختن است اما دوام دوست داشتن به دوست داشتن
عشق محدود است اما دوست داشتن نا محدود
عشق خود خواه است اما دوست داشتن .....
عشق قرمز است اما دوست داشتن می تواند آبی ـ زرد ویا سبز باشد
عشق دیوانه است اما دوست داشتن عاقل
عشق حسود است اما دوست داشتن هرگز
عاشق شدن سخت است اما دوست داشتن آسان
عشق دروغین آشکار نیست اما دوست داشتن دروغین آشکار
عشق حقیقی آشکار است اما دوست داشتن حقیقی پنهان
عشق پاک وخالص است اما دوست داشتن می تواند نباشد
عشق می تواند طولانی اما ناپایدار باشد اما دوست داشتن می تواند کوتاه اما پایدار باشد
عشقی با عشق دیگری می تواند از بین برود اما دوست داشتن هرگزاز بین نمی رود
عشق یکی است اما دوست داشتن بسیار
عشق فراموش شدنی است اما دوست داشتن هرگز
فرصت برای عاشق شدن کم است اما برای دوست داشتن بسیار
عشق هزار بار می گوید عاشقم اما دوست داشتن یک بار می گوید دوستارتم
عشق بخیل است اما دوست داشتن بخشنده
عشق میگیرد اما دوست داشتن می دهد
من می خواستم تو به من عادت نکنی، من به تو عادت کردم
می خواستم تو عاشقم نباشی، من عاشقت شدم
می خواستم برات مثل بقیه باشم، تو برام از همه مهم تر شدی
می خواستم هیچ وقت سکوت نکنی، من سکوت کردم
می خواستم هیچ وقت آزارم ندی، خودم تا حد توان آزارت دادم
می خواستم با تو مثل گذشته ام عهد نبندم،اما خودم سر عهد نبسته موندم
می خواستم تا همیشه بهم خوبی کنی،من به تو بدی کردم
می خواستم بری دنبال زندگیت، اما تو همه ی زندگیــــم شدی
خدا حافظی از ابادان
نیم از شب گذشته بود
سنگینی یک عشق وجودم را متلاشی میکرد
و خرده های ان را وجودی که هنوز نشناخته بودمش جمع می کرد
چقدر من تنهام واین صدای احساسم نیست
باوری است که ذره ذره وجودم ان را درک می کرد
کاش من خود بودم ونیروی درونم را اشکار می کردم
کاش جرات این را داشتم که به کسی بگویم دوستت دارم
اری دوستت دارم و این جمله را انقدر تکرار کنم تا باور کند و ای
کاش از من گفتن خود رهایی میافتم واین ترس لعنتی از وجودم رخت بر می بست
کاش به حرف های خود اعتماد داشتم ...
اصلا از بازی کلمات خسته شدم کی هستم کجا هستم چه می کنم.